نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

تابعد..

ضمن عرض سلام و درود ب خوانندگان تارنما به اطلع می رسانم به دلیل مشغله کاری فراوان؛اول دی ۱۳۹۳ به یاری خداوند به روز خواهم بود. منتظر نظرها و پیشنهادهای سازنده شما نازنینان هستم و خواهم بود. 

 

شاد و بهشتی باشید

خارهای امروز گلهای فردا

روزی مردی از خدا دو چیز خواست: یک پروانه و یک گل..... ولی چیزی که خدا در عوض به او بخشید یک کاکتوس و یک کرم. مرد غمگین شد و با خود اندیشید، خدا بندگان زیادی دارد باید به همه ی آنها توجه کند تصمیم گرفت در این باره سوالی نپرسد. بعد از مدتی مرد در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار گلی زیبا روییده است، و آن کرم زشت تبدیل به پروانه ای زیبا شده است. راه خدا همواره بهترین راه است، اگر چه به نظر ما غلط بیاید، آنچه میخواهید همیشه آن نیست که نیاز دارید. اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید، به او اعتماد کنید. خارهای امروز گلهای فردایند.

روزه امام حسین (ع)

بنام یزدان پاک
 اولین روزی که امام حسین (ع) روزه گرفتند همه اهل بیت در کنار سفره جمع شدند:
پیامبر اکرم (ص) فرمودند : حسین جان عزیزم روزه ات را باز کن ' امام حسین فرمودند : جایزه من چه خواهد بود ؟
پیامبر فرمودند : نصف محبتم را به کسانیکه تو را دوست دارند می بخشم .
حضرت علی فرمودند : پسرم حسین جان روزه ات را باز کن ' باز امام فرمودند : جایزه من چه خواهد بود ،
 حضرت علی فرمودند : نصف عبادتهایم برای کسانی که عاشق تو هستند .
حضرت فاطمه فرمودند : عزیز دلبندم افطار کن ، امام حسین پرسیدند : جایزه شما بر من چیست ؟ حضرت فرمودند: نصف عبادتهایم را به کسانی که بر تو گریه می کنند می بخشم .
امام حسن (ع) فرمود: برادرجان روزه ات را باز کن و امام همان سوال را پرسیدند ،حضرت پاسخ دادند : من تا همه گنهکاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت و در همین حال جبرئیل بر پیامبر نازل شد فرمود : خدا می فرماید :من از شما ها مهربانتر هستم ' و آنقدر آن کسانیکه غاشق تو هستند را به بهشت میبرم تا تو راضی شوی یا حسین
رسول الله صلی الله علیه و اله  فرمودند وقتی یک انسان جوان توبه می کند از مشرق تا مغرب قبرستانها برای 40 روز از عذاب قبر نجات داده می شوند ، حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرمایند : نورانی شود چهره کسیکه این حدیث را به دیگران میرساند .

شعر حیا و حجاب

زهرا مامان بیا صمیمی باشیم ---  مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
         بیا با هم حرف بزنیم بخندیم ---  در رو به روی غصه ها ببندیم
            درسته دختر خوبه دلبر باشه  ---  تو خوشگلی از همه کس سر باشه
    جلوه تو ذات دختره می دونم ---  کار خداست مقدره می دونم
    همه می گن دخترا برگ گلن ---  دادش میگه البته یه کم خلن
چسب روی دماغ یعنی که زشتن  ---  به فکر خط خطی سرنوشتن
پشت این رنگ و روغنا دروغه  ---  پشت اینا یه طرح بی فروغه
         مردا میگن که خوشگلا نجیبن ---  راستش و بخوای دخترا مثل سیبن
          سیب زمین افتاده بو نداره  ---  رهگذر هم پا رو دلش می ذاره
سیب های روی شاخه چیدن دارن  ---  از دست باغبون خریدن دارن
بهار خانوم دل نگرون توام  ---  دلواپس روز خزون توام
حالا که می خوای بری توی خیابون ---  خودتو بگیر چراغ نده تو میدون
         وقتی که حوا پا گذاشت تو عالم  ---  به دو می خواست بره به سمت آدم
زد تو سرش فرشته گفت: حاج خانوم  ---  چه میکنی فردا با حرف مردم
    روتو بگیر با این لپای داغت  ---  بشین بذار آدم بیاد سراغت
       آره مامان اینم حرف کمی نیست  ---  حجب و حیا قصه مبهمی نیست
این روسری یعنی که تو نجیبی ---  شکوفه معطر یه سیبی
این روسری پرچم اعتقاده  ---  نباشه گلبرگها اسیر باده
زلفاتو از روسری بیرون نذار  ---  چشمای هیز و سمت زلفات نیار
مردای خوب پرده دری نمی خوان  ---  عشقای لوس سرسری نمی خوان
باید بدونی زندگی بازی نیست ---  توهم قرص های اکستازی نیست
اونهایی که پلاس کافی شاپن  ---  احساسات دخترارو می قاپن
اونی که می ره پارتی های شبونه ---  تو کار و بار انگل دیگرونه
مردای خوب کاری و اهل دلن  ---  مردای بد توی خیابون ولن
مردای خوب فقط نجابت می خوان  ---  از زنشون غرور و غیرت می خوان
علاف مو فشن که مرد نمیشه  ---  تا لنگ ظهر به رختخواب سیریشه
مردی که قیچی میزنه به ابرو  ---  از اون نگیر سراغ زور بازو
مردی که بند انداخته مرده؟ نه نیست  ---  برا کسی شریک درده ؟ نه نیست
جوهر مردی نداره ، زغاله  ---  نه مرده و نه زن ؛ تو حس و حاله
برقِ لب و کرم که اومد تو کار  ---  مردونگی برو خدا نگه دار
ابرو کمون خیابونا شلوغن  ---  پر از فریب حرفای دروغن
دوسِت دارم دیونتم ، اسیرم  ---  یه روز اگه نبینمت میمیرم
یک دو روز بعد تو همین خیابون  ---  یه لیلی دیگه ست کنار مجنون
برا کسی بمیر که راستی مرده  ---  جر نزنه ، نپیچه ، برنگرده
بله به کسی بگو که عاشق باشه  ---  تو حرف عاشقونه صادق باشه
یعنی باید شیفته روحت باشه  ---  تشنه چشمه شکوهت باشه
آره گلم سرت رو درد نیارم  ---  ای لوده بازی ها رو دوست ندارم
گیس طلایی به چشماشون زل نزن  ---  با فوکلات به دستاشون پل نزن
همپای دخترای بد راه نرو  ---  با چشم باز مامان توی چاه نرو

 پروانه نجاتی - شیراز

خوب ببینیم!

پیرزن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت:« خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟» خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد.
پیرزن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقیری بود. پیرمرد از او خواست تا غذایی به او بدهد. پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
 
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا درآمد. پیرزن دوباره در را باز کرد. این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد. پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت.
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا درآمد. این بار پیرزن مطمئن بود که خدا آمده، پس با عجله به سوی در دوید. در را باز کرد ولی این بار نیز زن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذایی
بخرد. پیرزن که خیلی عصبانی شده بود، با داد و فریاد، زن فقیر را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد. پیرزن ناامید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید. پیرزن با ناراحتی به خـدا گفت:« خدایـا، مگر تو قول نداده بودی که امـروز به دیـدنم مـی آیی؟»

خدا جواب داد:« بله، ولی من سه بار به خانه ات آمدم و تو هر سه باردر را به رویم بستی!».....!!!

ماجرای مردان حق

 

ماجرای مردان حق  

 

                               لطفا 

 

                                               اینجا   

                                                          را  

                                کلیک    کنید

                                                                                                                                      

پایان من

گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

پـُر می شود از آتش ِعشقت

دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت

، زبان من

آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای

دیگر رسیـده کارد ، بر

این استـخوان من

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی

این یک تراژدی

ست ـ غم ِداستان من

یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !

وقتی دخیـل ،

بستـه به تو آهوان ِ من

دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بیا عزیز!

زخـم

زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من

باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم

توصیه‌ از آیت‌الله بهجت(ره)درباره سیر و سلوک

توصیه‌ از آیت‌الله بهجت(ره)درباره سیر و سلوک
حضرت آیت‌الله بهجت(ره) از جمله سالکان و عارفان حقیقی طریق الهی است که توجه به توصیه‌های این فقید فرزانه می‌تواند راهی روشنگر را پیش‌روی انسان قرار دهد.
عقیق:حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسش‌های شما، پاسخ‌های آیت‌الله بهجت» به سؤالاتی در زمینه سیر و سلوک و تقرب به خداوند، پاسخ گفته است که خلاصه آن در پی می‌آید:

1- اولین مرحله سیر و سلوک به سوی خدا چیست؟
- این که حلال خدا را حلال بدانیم و حرام خدا را حرام!

2- بهترین ذکر چیست؟
- بهترین ذکر، ذکری است که من می‌گویم؛ ذکر خدا عندالحلال و الحرام

3- چگونه می‌توان به عرفان دست یافت و عارف شد؟
اگر به آنچه می‌دانید عمل کنید و معلومات را زیر پا نگذارید این تمام عرفان است.

4- با توجه به اینکه داشتن استاد اخلاق و مربی برای فرد سالک، امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است حال که ما از داشتن چنین استادی محروم هستیم چه کنیم؟
- اگر کسی طالب معرفت و قرب به حق تعالی باشد و در این راه، خلوص و جدیت (طلب حقیقی و واقعی) داشته باشد در و دیوار به اذن خداوند معلم او خواهد بود وگرنه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله هم (چه برسد به استاد و مربی اخلاق) در او اثر نخواهد داشت چنانچه در ابوجهل اثر نکرد.

5- عده زیادی از شما تقاضای درس اخلاق دارند اگر برایتان امکان دارد درس اخلاق بگذارید تا ما از وجودتان بهره‌مند شویم؟
- کو عمل کننده؟ کو عمل کننده آقا؟!

آقایی درس اخلاق می‌داد و جمعیت زیادی در درس او شرکت می‌کردند. اما بعد از مدتی استاد کلاس را ترک کرد. پرسیدم چرا؟ گفت: اثر نداشت، کار به جایی رسیده بود که باید به هر کدام جداگانه بگویم که شما این کار را کردی و این گناه را مرتکب شدی تا اثر بگذارد و از آن دست بکشد. همچنین می‌گفت: نه در گوینده اثر دارد و نه در شنونده!

حال ما چنین است که واضحات از ما عمدا فوت شده است!
جناب عبدالمطلب در آخر گفت: «أنا رب الإبل، ان للبیت ربّا سیمنعه؛ من صاحب شتران خود هستم، خانه خدا (کعبه) صاحبی دارد که خود از آن حمایت می‌کند. ولی آخرین حرف او اولین حرف ماست.

ما نمی‌خواهیم طریقه تمام علما و سلف صالح را دنبال کنیم. شخصی نزد آقایی رفت و گفت: ذکری به من دستور دهید، آن آقا به او گفت: نماز بخوان ... همان نمازی که حضرت رسول(ص) می‌فرماید: نور چشم من در نماز است.

6- اگر کسی بخواهد به لحاظ معنوی به جایی برسد چه توصیه‌ای دارید؟
- اگر کسی مقید باشد نماز را اول وقت بخواند به جایی که باید برسد خواهد رسید و نماز اول وقت برای وصول به مقامات عالیه، کافی است اگر چه هزار سال عمر کند.

 

منبع:باشگاه