نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

پایان من

گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

پـُر می شود از آتش ِعشقت

دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت

، زبان من

آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای

دیگر رسیـده کارد ، بر

این استـخوان من

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی

این یک تراژدی

ست ـ غم ِداستان من

یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !

وقتی دخیـل ،

بستـه به تو آهوان ِ من

دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بیا عزیز!

زخـم

زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من

باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم