نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

نامه ای به خدا

نامه ای واقعی که در موزه گلستان نگهداری میشود؛ و خدا به آن جواب داده است.

راستان نیوز | نامه ای واقعی که در موزه گلستان نگهداری میشود؛ و خدا به آن جواب داده است.

این نامه را فردی بنام نظر علی در زمان ناصرالدین شاه برای خدا می نویسد و خداوند به نامه او جواب می دهد.

این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود. این ماجرای واقعی، در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، طلبه ای فقیر در مدرسه ی مروی تهران بوده است.

داستان واقعی این نامه و جوابش از طرف خدا را در ادامه بخوانید...

یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.

مضمون این نامه به شرح زیر است :

بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا! سلام علیکم؛ اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمیکند.

بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :

۱ - همسری زیبا و متدین

۲ - خانه ای وسیع

۳ - یک خادم

۴ - یک کالسکه و سورچی

۵ - یک باغ

۶ - مقداری پول برای تجارت لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.

مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶ نظر علی طالقانی

نامه نظر علی طالقانی به خدا:

 نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ با خود گفت که مسجد خانه ی خداست. پس بهتر است داخل مسجد بگذارمش.

نهایتا به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در پشت بام مسجد، در جایی پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکند! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می گذارد.

صبح جمعه کاروان ناصرالدین شاه که می خواستند به شکار بروند، از جلوی مسجد می گذشتند، از آن جا که (به قول پروین اعتصامی) "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک باد تندی شروع به وزیدن می کند و نامه ی نظرعلی را از پشت بام، روی پای ناصرالدین شاه می اندازد.

ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند.

ناصرالدین شاه می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند؛ پس ما باید انجامش دهیم. او دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه در حال حاضر در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. یادمان باشد وقتی میخواهیم پیش خدا برویم، فقط باید صفای دل داشته باشیم.http://alef.ir منبع


خارهای امروز گلهای فردا

روزی مردی از خدا دو چیز خواست: یک پروانه و یک گل..... ولی چیزی که خدا در عوض به او بخشید یک کاکتوس و یک کرم. مرد غمگین شد و با خود اندیشید، خدا بندگان زیادی دارد باید به همه ی آنها توجه کند تصمیم گرفت در این باره سوالی نپرسد. بعد از مدتی مرد در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار گلی زیبا روییده است، و آن کرم زشت تبدیل به پروانه ای زیبا شده است. راه خدا همواره بهترین راه است، اگر چه به نظر ما غلط بیاید، آنچه میخواهید همیشه آن نیست که نیاز دارید. اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید، به او اعتماد کنید. خارهای امروز گلهای فردایند.

چشم و هم چشمی..

این روزها حتی دخترانمان کالای دست والدینشان گردیدند.چرا؟ 

هم وزن می بایست طلا یا سکه مهریه دختر خانم باشد و آقا داماد باید قبول کنند .چرا؟ 

چون دختر خاله یا دوست دختر خانم به اندازه وزنشون مهریه شون می باشد از این رو باید حتما اینطور شود و پدر و مادر هم حرفی یا برای گفتن ندارند یا شان و ارزش دخترشون رو می خواهند اینطوری بالا ببرند و انگار کالاست که سخت گیری می کنند . 

چون دوستشون پزشکه حتما باید پسرشون پزشکی طی کنند که به قول مشهور کلاس داشته باشند.. 

دین و معرفت و سادگی انسانها را زیر پا می گذارند و گاه جواب رد می دهند به جوانی .. 

جوان حاضر است وقت و زندگی خود را تلف کند که مدرک رنگی مثلا دکتری یا ارشد  و یا...نصیبش شود  تا شاید با آبرو به خانه بخت رود.. 

چرا؟ 

پس عمل به دستور قرآن کجا رفت؟ 

از خیلی ها تا می پرسند مگر دین و مذهبتان چیست؟ جواب می دهند مسلمان   

صف اول هم هستند.. 

حج  رفته..و کار خیر هم انجام داده اما یکی از آن کارهای خیرشون فرستادن دختر خانمشون یا آقا پسرشون به خانه بخت بوده -ببین چه بریز و بپاشی کرده که فرهنگ شده  همه بریز و بپاش میکنند..  

چرا دختر فراری ها زیاد شدند  ؟

چرا جرم و فساد و بی بند و باری زیاده ؟ 

و چراهای زیادی که همه می دانند نیازی نیست اینجا قید کنم  همه می دانند... 

چون به هر قیمتی که شده چشم و هم چشمی  هست باید به هر قیمتی که شده دختر خانم اون مقطع رو بگذرونند 

و یا ... 

باید کاری کنیم  که نجات پیدا کنیم و آن هم فقط پیروی از کلام خدا و جانشینانش در زمین .. 

تنها راه نجات  

و مقابله با مسلمان نماها .. 

آنهایی که اسمشون را گذاشتند مسلمان و اما خلاف آن عمل می کنند ..

کاش می شد واقعا عمل به دستورات اسلامی را اجرا کرد و دست خیلی ها را از مچ قطع کرد  همانهایی که جلو باطل ایستادگی نمیکنند و باعث می شوند جوانها ی ما تا سن 40 سال مجرد بمانند وفقط به خاطر اینکه فرهنگ ساده زیستی را یاد نگرفتند ... 

 خدا به ما رحم کند.. 

نمی توانیم برنامه ریزی داشته باشیم  مثلا از اول راهنمایی کنار درس نوجوان حرفه ای را هم به او یاد بدهیم  که منتظر نشود 40 سالش شود که همه امکانات داشته باشد بعد مزدوج گردد.. 

فعلا این حقیر آرامشی در جوانان سراغ ندارم  .. 

می بایست متخصصین امر کار کنند   

دست روی دست گذاشتن زندگی فرزندانمان را به تباهی خواهد کشید و امروز رو بس.

اندیشه‌های خود را شکل ببخشید

مردی در کنار جاده، دکه‌ای درست کرد و در آن ساندویچ می‌فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی‌خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ‌های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه‌اش می‌ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می‌کرد و مردم هم می‌خریدند. کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت. سپس کم کم وضع عوض شد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می‌آید.باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می‌دهد و روزنامه هم می‌خواند پس حتماً آنچه می‌گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی‌ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی‌کرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.کسادی عمومی شروع شده است.
 آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید:
 اندیشه‌های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه‌های شما را شکل می‌دهند. خواسته‌های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه‌ریزی می‌کنند.
 در پناه حق

زنده خوب مرده بد

 

ممکنه جلال جان ممکنه

تنها بازمانده

 

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.

دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

این پیام را به دیگران نیز بگویید، شاید یکی از دوستان شما هم اکنون احساس می‌کند که کلبه اش در حال سوختن است

حق الناس

به راستی چه کسی به خود جرأت می دهد کعبه را خراب یا به آن اهانت کند؟ پس چگونه است که با وجود بالاتر بودن حرمت مومن از حرمت کعبه، مومن به آسانی مورد توهین، تخریب و جسارت قرار می گیرد ...؟
عقیق:امام صادق علیه السلام فرمودند: المومن اعظم حرمه من الکعبه: حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است. (بحارالانوار، ج 64، ص 71)

 
به راستی چه کسی به خود جرأت می دهد کعبه را خراب یا به آن اهانت کند؟ پس چگونه است که با وجود بالاتر بودن حرمت مومن از حرمت کعبه، مومن به آسانی مورد توهین، تخریب و جسارت قرار می گیرد ...؟!
 
دقت «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (زلزله/7) «مثقال ذره» یعنی وزن یک ذره هم اگر هست باید دقت کنیم. نباید بگوییم این چیزی نیست. اگر کسی گناه بکند و بگوید: این چیزی نیست، خدا این را نمی‌بخشد. گاهی وقت‌ها خدا گناهان کوچک را نمی‌بخشد. چون می‌گوییم که چیزی نیست. اما گاهی خدا ممکن است گناه بزرگ را ببخشد. ببینید یک مثال بزنم. این گچ چقدر وزن دارد؟ زیر یک مثقال، من اگر این گچ سبک را در سر شما بزنم. بعد بگویم: چیزی نیست. اِ... هم می‌زند و هم می‌گوید: چیزی نیست.
 
این را شما تا آخر عمرت نمی‌بخشی. اما اگر آمدم بروم پایم را روی پایت گذاشتم. بابا صد کیلو هستم. صد کیلو وزنم را روی پای شما گذاشتم. پای شما له شد. می‌گویم: معذرت می‌خواهم ببخشید. می‌گویید: طوری نیست برو! یعنی فشار صد کیلو را چون عذرخواهی می‌کنم، می‌بخشی. فشار یک مثقال را چون می‌گویم چیزی نیست نمی‌بخشی.

خانم این دو تا مو که بیرون است حرام است. برو بابا! مردم کل موهایشان بیرون است. حالا این دو تا!به دو تا مو گیر نده. شاید آن بی‌حجاب را خدا ببخشد. این دو تا مو را نبخشد. چون می‌گوید: چیزی نیست. کسی گناه کند بگوید: چیزی نیست.
 
منبع:جام

حق الناس

به راستی چه کسی به خود جرأت می دهد کعبه را خراب یا به آن اهانت کند؟ پس چگونه است که با وجود بالاتر بودن حرمت مومن از حرمت کعبه، مومن به آسانی مورد توهین، تخریب و جسارت قرار می گیرد ...؟
عقیق:امام صادق علیه السلام فرمودند: المومن اعظم حرمه من الکعبه: حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است. (بحارالانوار، ج 64، ص 71)

 
به راستی چه کسی به خود جرأت می دهد کعبه را خراب یا به آن اهانت کند؟ پس چگونه است که با وجود بالاتر بودن حرمت مومن از حرمت کعبه، مومن به آسانی مورد توهین، تخریب و جسارت قرار می گیرد ...؟!
 
دقت «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (زلزله/7) «مثقال ذره» یعنی وزن یک ذره هم اگر هست باید دقت کنیم. نباید بگوییم این چیزی نیست. اگر کسی گناه بکند و بگوید: این چیزی نیست، خدا این را نمی‌بخشد. گاهی وقت‌ها خدا گناهان کوچک را نمی‌بخشد. چون می‌گوییم که چیزی نیست. اما گاهی خدا ممکن است گناه بزرگ را ببخشد. ببینید یک مثال بزنم. این گچ چقدر وزن دارد؟ زیر یک مثقال، من اگر این گچ سبک را در سر شما بزنم. بعد بگویم: چیزی نیست. اِ... هم می‌زند و هم می‌گوید: چیزی نیست.
 
این را شما تا آخر عمرت نمی‌بخشی. اما اگر آمدم بروم پایم را روی پایت گذاشتم. بابا صد کیلو هستم. صد کیلو وزنم را روی پای شما گذاشتم. پای شما له شد. می‌گویم: معذرت می‌خواهم ببخشید. می‌گویید: طوری نیست برو! یعنی فشار صد کیلو را چون عذرخواهی می‌کنم، می‌بخشی. فشار یک مثقال را چون می‌گویم چیزی نیست نمی‌بخشی.

خانم این دو تا مو که بیرون است حرام است. برو بابا! مردم کل موهایشان بیرون است. حالا این دو تا!به دو تا مو گیر نده. شاید آن بی‌حجاب را خدا ببخشد. این دو تا مو را نبخشد. چون می‌گوید: چیزی نیست. کسی گناه کند بگوید: چیزی نیست.
 
منبع:جام

پیام امام خمینی (ره) به مناسبت 17 شهریور

پیام امام خمینی (ره) به مناسبت 17 شهریور
ملت شریف و شجاع ایران بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامى در تهران و سایر شهرستان هاى بزرگ ایران ، ثابت کرد که پایگاهى در میان ملت ندارد. اعلام حکومت نظامى در محیطى آرام به اقرار رادیو و مطبوعات ایران که راهپیمایى با کمال آرامش در آن انجام مى گرفت ، نه تنها قانونى نیست بلکه جرم است و دستور دهنده آن مجرم. شاه براى به رگبار بستن مردم بى دفاع و مظلوم هیچ بهانه اى را بهتر از حکومت نظامى ندید. روزهاى اخیر، تهران و سایر شهرستان هاى مهم ایران براى اظهار مظلومیت و مخالفت با مجرمى که 35 سال بر مقدرات آنان سلطه دارد و جنایات و خیانت هاى او در کشور و مخالفت هاى او با قانون اساسى واضح است ، شاهد راهپیمائى هاى آرام بود اظهار مخالفت با مجرمى که تمام هستى ملت را به باد داده است ، از طرف کسانى بود که در حد عالى شعور سیاسى و دینى بودند، به طورى که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند ولى دولت آشتى ملى آنان را به عنوان شعار برخلاف قانون اساسى ، محکوم نمود و حال آنکه شعار آنان بر ضد قانون اساسى شکن یعنى شاه بود شعار بر ضد رژیم تحمیلى غیر قانونى بود، اظهار مظلومیت بود ولى واقعیت این است که شاه مى خواهد انتقام خود را از ملت بى دفاع بگیرد و با صحنه سازى هاى مبتذل ، ملت بى دفاع را به مسلسل ببندد و نفس ها را به خیال باطل خودش در سینه خفه گرداند، ولى دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران آگاه گردیده اند من هنوز اطلاع دقیقى از کشتگان و مجروحان در سراسر ایران ندارم ولى خبرگزارى ها تعداد کشتگان را به صدها نفر گزارش داده اند و خبرهائى از ایران ، این تعداد را بیش از هزار نفر مى گویند اکنون بر ملت شجاع ایران است که به هر ترتیبى که ممکن است به مجروحین بى شمار خود، خون ، دوا و غذا برساند و از هر گونه کمک مالى دریغ ننماید.
چهره ایران امروز گلگون است و دلاورى و نشاط در تمام اماکن به چشم مى خورد، آرى اینچنین است راه امیر مومنان على (ع ) و سرور شهیدان امام حسین (ع ). اى کاش خمینى در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع براى خداى تعالى کشته مى شد.

دفتر برکت

سید کریم را خیلی ها می شناختند.او از بندگان صالح خدا بود و پس از مرگش مردم فهمیدند که <صاحب مقام تشرف>بوده وچند بار به محضر حضرت حجت(عج)رسیده.او در شهر کفاشی کوچکی داشت وروز و شبش را باوصله وپینه گیوه ونعلین مردم سر می کرد.وضع مالی اش خوب نبود اما آبرومندانه زندگی می کرد تا آنکه گرانی به جان شهر افتاد وکمر خیلی ها راخم کرد.سید کریم احتمالا از دهک های پایین زمانه خودش بود که خیلی زود کاسه چه کنم،چه کنم به دست گرفت.درنهایت دو دوتایش،چهارتا نشد ودر یکی از همان روزهایی که کفگیرش به ته دیک خورده بود،صاحبخانه از راه رسید وبه جرم عقب افتادن اجاره خانه،همه اسباب واثاثیه اش را جمع کرد وریخت وسط کوچه،از اینجا به بعد داستان را از زبان مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی بخوانید<یکی از مواردی که او امام زمان{عج)را دید روزی  بودکه صاحبخانه وسایلش راریخته بود توی کوچه.حضرت حجت به او گفت<اگر وصال ما را می خواهی،باید بر این مشکلات صبر کنی>.سید کریم هم جواب شیرینی داد وگفت:آقا جان !شما اهل بیت مصیبت زیاد دیده اید اما بلای مستاجری رانچشیده اید!امام با شنیدن شوخی سید تبسم کرد.این روزها خیلی ها مانند سید کریم داستان ما دغدغه معاش دارندو خرجشان برای دخل شان دهن کجی می کند.البته حالا به لطف مراجع قضایی و نیروی انتظامی بعید است که دیگر صاحبخانه ای مثل قدیم وسایل مستاجرش را بریزدوسط خیابان.اما خیلی ازما در این روزگار کرایه خانه وقسط قرضمان عقب افتاده ومدام برایمان اخطارنامه می آید که همین امروز و فردا چکتان را اجرا می گذاریم وحقوق ضامن را قطع می کنیم واز اینجور تهدیدات.زندگی قرار نیست همیشه روی خوشش را به ما نشان دهد و دست اندازهایی هم دارد که هر از گاهی آرامش وآسایش ما را به یغما می برد.در میان ائمه اطهار(ع)،بیشترین روایات اقتصادی از امام هشتم(ع)است و می توان بسیاری از بحران های مالی این روزگار رادر دو ساحت مردم وحاکمان چاره اندیشی کرد.مقام معظم رهبری چند سالی است که بر مسئله اقتصاد و به ویژه اقتصاد مقاومتی تاکید دارند و این موضوع رامی توان در نامگذاری سال ها نیز دریافت.
 
منبع  قدس فرهنگی  ویژنامه فرهنگ واقتصاد رضوی

متن یادداشتی از خانم تهمینه میلانی

از همین امروز ، وقتی بچه هایمان به مدرسه می روند ، به ایشان بگوییم :
 
عزیزم ! من نمی خواهم تو بهترین باشی ، فقط می خواهم تو خوشحال و خوشبخت باشی ، اصلاً مهم نیست که همیشه نمره 20 بگیری بجای 20 می توانی 16 بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببری .
عزیزم از "ترین " پرهیز کن ، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی .
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی ، بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواسته است تلاش کن ، همین .
یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند "ترین " رفتیم ، خوشبختی از ما گریخت ، از 19/75 لذت نبردیم چون یکی 20 شده بود .
از رانندگی با پراید و... لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حالا خودنمایی بود .
از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود .
همچنین ، از خانه مان ، از شغلمان ، از درآمدمان ، از خانواده و دوستانمان و...
 

می خواهم بگویم ، تحت تأثیر آموزه های غلط بسیاری از ما فقط به بهترین ، بیشترین و بالاترین  چسبیدیم ، در نتیجه تبدیل به انسانهایی افسرده و همیشه نالان شده ایم

ایستاده کار کردن

 

تهران-ایرنا-محققان آمریکایی با اشاره به این که نشستن طولانی مدت برای سلامتی از سیگار کشیدن مضرتر است اعلام کردند: به ازای هر یک ساعت نشستن دو ساعت از طول عمر انسان کم می شود.
[یک ساعت نشستن برابر با دو ساعت کاهش عمر]
به گزارش ایرنا از هلث، این مطالعه که توسط محققان کالج قلب و عروق قلب آمریکا انجام شد، نشان می دهد که نشستن طولانی مدت خطر ابتلا به بیماری قلبی، چاقی، دیابت، سرطان و حتی مرگ زودهنگام را افزایش می دهد و برای سلامتی از سیگار کشیدن خطرناک تر است.
دکتر «دیوید کوئن» متخصص قلب و عروق می گوید: سیگار کشیدن مطمئنا یک عامل بزرگ خطر ساز برای بیماری های قلبی و عروقی است و نشستن می تواند در بسیاری از موارد اثرات مشابه و حتی بدتر داشته باشد.
این مطالعه همچنین نشان داد که هر یک ساعتی که انسان بر روی صندلی می نشیند، دو ساعت از طول عمر وی می کاهد.
بر اساس این گزارش، یک زن انگلیسی برای بررسی صحت این مطالعات تصمیم گرفت کارهای خود را به صورت ایستاده انجام دهد.
«لوییس ادکینسون» انگلیسی برای مدت یک ماه تمامی کارهای خود را حتی غذا خوردن و ملاقات با دوستان به صورت ایستاده انجام داد و پس از یک ماه بطور حیرت انگیزی وی لاغرتر شد.
این زن پس از یک ماه ایستاده کار کردن حدود نیم استون (3.17 کیلوگرم) وزن کم کرد و دو سانتی متر از محیط دور کمرش کم شد و از سایز 14 به سایز 12 رسید.
به گفته کارشناسان به ازای هر ساعتی که انسان به صورت ایستاده کار می کند 42 کالری می سوزاند. 
 
البته نقل است وینستون چرچیل هم ایستاده کارها را در دفتر خود و سر میز خود انجام میداد و نمی نشست.

ماشین دودی ..

یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت که اسمش را گذاشته بود: « منطق ماشین دودی». می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یک درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.

 
وقتی بچه بودم، منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران-شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم که قطار وقتی در ایستگاه بود، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گویند: « ببین چه موجود عجیبی است!» معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود، با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به او نگاه می کردند تا کم کم ساعت حرکت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین که راه می افتاد، بچه ها می دویدند، سنگ بر می داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد، چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمی زنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت می کند.این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم.
  
دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است. تا ساکت است، مورد تعظیم و تجلیل است. اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمی کند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود و این نشانه یک جامعه مرده است. ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت؛ متحرکند نه ساکن؛ باخبرترند نه بی خبرتر».

راز گریه در اسارت

چرا کمی رها نشویم ..

زمانی که نتوانی از زندگی لذت ببری و به خاطر نان مجبور باشی تا پاسی از شب را کار کنی به خاطر آسایش و رفاه افراد خانواده و خودت و همچنین مهم تر آبرویت و نتوانی ساعاتی را در اوج شور زندگی در کنار خانواده سپری کنی گاه به آرزوی نرسیدنی میرسی که خدا بال پروازی را به من بده تا عین یا کریمی دنبال دانه باشم . و از ته دل آرزو میکنی ای کاش یا کریمی بودی که فقط مشکلت غم نان بود که آن هم به وفور پیدا می‌شود کافیست پر بزنی و پر بزنی !

او غم آدما رو ندارد او در پی جاه و مقام و پول و قسط و زن و فرزند و هزار کوفت و زهر ماری که ما آدما برا خودمون درست کردیم نیست ..

یقین دارم از آفریننده اش هم  هر روز با صدای کو کو کو یاد می کند اما ما چی؟

تا چشم بر هم زدیم نصف عمرمان بر باد شد  یعنی به قول سالک دل آگاه :رجبعلی خیاط که به یکی از اساتید عرفان اسلامی که به سن شصت رسیده بود گفته بود راه عوضی رفتی و او دستی بر پیشانی میزند و افسوس میخورد ..

داشتم میگفتم ما چرا کمی رها نشویم ؟! چرا این همه گم شده ایم ؟

مگر غیر آن است که نوزادی به دنیا  می آید معبودش شیر مقوی را در پستان مادرش فراهم میکند فقط به طور غریزه یاد گرفته گریه کند اما در واقع غذایش آماده هست به هر چه که دلش بکشد میخورد و می مکد..

ظاهرا باید گریه کرد ..

چون نعمتهای خدا همین نزدیکی هاست..  باید گریه کرد .چه رازی در این گریه نهفته هست که خیلی از ما خبر نداریم ؟

و در نهایت چگونه باید زندگی کرد که بعد افسوس نخوریم؟

دانی که وقت آمدنت همه خندان و تو گریان             چنان زی که وقت رفتنت همه گریان و تو خندان

پس باید خندان بود چرا که پس هر گریه ای خنده ای نهفته است . و به راستی چه حکمت و رازی نهفته است که فقط سایه ها را میبینیم و بس..

حال دوستان می شود خندان هم بود  و طوری زندگی کنیم که وقت رفتن هم خندان باشیم ... 

 

چند لینک را هم در ضمن با نام چشم بصیرت داشتن ببینید و نظر دهید ممکنه حالتون یا بهتر بشه یا بد تر البته برا من نیست برا خودشونه ملاحظه بفرمایید 

یک  

دو 

سه   

چهار 

پنج 

شش

معصومیت کودکانه

یک انسان شناس به تعدادی از بچه های آفریقایی یک بازی را پیشنهاد کرد:
او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود.
هنگامی که او فرمان دویدن را داد ، تمامی بچه ها دستان یکدیگر را گرفتند و  با یکدیگر دویده و در کنار درخت، خوشحال نشستند.
 
هنگامی که انسان شناس از این رفتار آنها پرسید درحالیکه یک نفر می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود.
آنها گفتند: آبونتو(UBUNTU) ، چگونه یکی از ما میتونه خوشحال باشه در حالیکه دیگران ناراحت اند.
(آبونتو در فرهنگ ژوسا یعنی من هستم چون ما هستیم) 
 
 

خود باوری، امید، تلاش و جهاد علمی را از ابوریحان بیرونی یاد بگیریم

 

 

ابوریحان بیرونی پس از پنجاه سالگی به جهت امتناع علمای هندی از تعلیم به زبانی غیر از زبان سانسکریت،آن زبان را یاد گرفت و پس از آن پدر تاریخ هند نام گرفت.
منبع
ابوریحان بیرونی، فلسفه قدیم هند از کتاب تحقیق ماالهند، ترجمه ی اکبر داناسرشت، چاپ سوم تهران امیر کبیر 1363، ص،5و6