نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

بازمانده

رمان بازمانده روز نوشته کازوئو ایشی گورو نویسنده انگلیسی، ژاپنی است. این نویسنده در سال ۱۹۸۹ با این کتاب موفق به دریافت کتاب بوکر گردید. این رمان بسیار زیبا و خواندنی ار این نویسنده مشهور است.

جایزه نوبل ادبیات 2017 به «کازوئو ایشی‌گورو» ـ نویسنده  همین رمان رسید

نامه ای به خدا

نامه ای واقعی که در موزه گلستان نگهداری میشود؛ و خدا به آن جواب داده است.

راستان نیوز | نامه ای واقعی که در موزه گلستان نگهداری میشود؛ و خدا به آن جواب داده است.

این نامه را فردی بنام نظر علی در زمان ناصرالدین شاه برای خدا می نویسد و خداوند به نامه او جواب می دهد.

این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود. این ماجرای واقعی، در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، طلبه ای فقیر در مدرسه ی مروی تهران بوده است.

داستان واقعی این نامه و جوابش از طرف خدا را در ادامه بخوانید...

یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.

مضمون این نامه به شرح زیر است :

بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا! سلام علیکم؛ اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمیکند.

بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :

۱ - همسری زیبا و متدین

۲ - خانه ای وسیع

۳ - یک خادم

۴ - یک کالسکه و سورچی

۵ - یک باغ

۶ - مقداری پول برای تجارت لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.

مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶ نظر علی طالقانی

نامه نظر علی طالقانی به خدا:

 نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ با خود گفت که مسجد خانه ی خداست. پس بهتر است داخل مسجد بگذارمش.

نهایتا به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در پشت بام مسجد، در جایی پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکند! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می گذارد.

صبح جمعه کاروان ناصرالدین شاه که می خواستند به شکار بروند، از جلوی مسجد می گذشتند، از آن جا که (به قول پروین اعتصامی) "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک باد تندی شروع به وزیدن می کند و نامه ی نظرعلی را از پشت بام، روی پای ناصرالدین شاه می اندازد.

ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند.

ناصرالدین شاه می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند؛ پس ما باید انجامش دهیم. او دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه در حال حاضر در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. یادمان باشد وقتی میخواهیم پیش خدا برویم، فقط باید صفای دل داشته باشیم.http://alef.ir منبع


نیما یوشیج

دکتر نیستم اما برایت 10 دقیقه راه رفتن روی جدول کنار خیابان را تجویز میکنم تا بفهمی عاقل بودن چیز خوبی است اما دیوانگی قشنگ تر است.

برایت لبخند زدن  به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم تا بفهمی هنوز هم ،می شود بی منت محبت کرد.

به تو پیشنهاد میکنم گاهی بلند بخندی هر کجا که هستی یک نفر همیشه منتظر خنده های توست..

دکتر نیستم ،اما به تو پیشنهاد می کنم که شاد باشی!

خورشید هر روز صبح ،به خاطر زنده بودن من و تو طلوع میکند!

هرگز منتظر فردای خیالی نباش سهمت را از شادی زندگی همین امروز بگیر ...

فراموش نکن مقصد همیشه جایی در انتهای مسیر نیست مقصد لذت بردن از قدم هاییست که بر میداریم

چایت را بنوش ! نگران فردایت مباش

از گندمزار من و تو فقط مشتی کاه می ماند برای بادها...

آیا می دانید؟

آیا میدانید: کاروان امام حسین (ع) در 28 رجب سال 60 هجری از مدینه حرکت کرد و سوم شعبان به مکه رسید
آیا میدانید: کاروان امام حسین (ع) 2 روز درمدینه ، 4 ماه و 10 روز در مکه ، 23 روز در راه ، 10 روز درکربلا ماند
آیا میدانید: کاروان سالار شهیدان 18منزل به منزل طی نمود و در روز دوم ماه محرم سال 61 هجری به سرزمین کربلا رسید
آیا میدانید: امام حسین (ع) 11 سال امامت نمود
آیامیدانید: امام حسین (ع) 58 سال عمر نمود
آیا میدانید: سرمبارک امام حسین بر روی نیزه سوره کهف وآخرین آیه سوره شعرا را میخواند وسیعلم الذین ظلموا.....
آیا میدانید: 51 سال بعد از رحلت رسول اکرم (ص) واقعه عاشورا اتفاق افتاد
آیا میدانید: شهدای کربلا از اولاد ابیطالب اسم شان در ناحیه مقدسه آمده 17 نفر هستند
آیا میدانید: دونفر از فرزندان امام حسین بنام های علی اکبر وعلی اصغر در روز عاشورا شهیدشده اند وحضرت رقیه درسوریه شهید شده است
آیا میدانید: سه نفراز فرزندان امام حسن مجتبی (ع) بنام های ابوبکر ، عبدالله ، قاسم به شهادت رسیدند
آیا میدانید: ازفرزندان مسلم ابن عقیل ومادرشان رقیه دخترحضرت علی(ع) بنام های محمد وابراهیم به شهادت رسیدند 
آیا میدانید: دونفر از فرزندان حضرت زینب(س) بنام های محمد و عون در روز عاشورا در رکاب دائی شان امام حسین به شهادت رسیدند
آیا میدانید: امام حسین به بالین هفت نفر از شهدا پیاده رفتند : مسلم ابن عوسجه – حسد – واضح رومی – جون ( برده بودند) ابوالفضل – علی اکبر – قاسم
آیا میدانید: بعد ازشهادت امام حسین (ع) 33 زخم نیزه و 34 ضربه شمشیر غیر از زخم های تیر دربدن مبارک ایشان بوده است
آیا میدانید: اولین شهید هاشمی ، علی اکبر بوده است
آیا میدانید: اولین شهید غیر هاشمی ، عبدالرحمن ابن عمیر بوده است
آیا میدانید: سه نفر از شهدا بنام های حضرت ابوالفضل ، علی اکبر ، عبدالرحمن ابن عمیر بدنشان قطعه قطعه شد
آیا میدانید: القاب امام حسین (ع) سیدالشهدا ، ثارالله ، ابا عبدالله بوده است
آیا میدانید: همسران امام حسین (ع) ، ام لیلا مادر علی اکبر ، رباب دخترامرالقیس مادر علی اصغر وسکینه ، شهربانو دختر یزدگردسوم مادر امام سجاد بوده اند
آیا میدانید: ازفرزندان ام البنین در روز عاشورا به نام های حضرت ابوالفضل 34 سال ، عبدالله 25 سال ، عثمان 21 سال ، جعفر 19 سال شهید شده اند
آیا میدانید: حضرت ابوالفضل(ع) دارای همسری بنام لبابه ودوفرزند بنام های عبیدالله وفضل داشت ، یکی از علتهای که نام عباس ابوالفضل بوده به معنی پدر فضل ودیگربه معنی پدر همه خوبی ها ، حضرت ابوالفضل درسن چهارده سالگی لباس پدرش اندازه او بوده است ، علمدار امام حسین بود ، درجنگ صفین هم بعنوان ساقی بوده است ، مشاور نظامی پدر بوده است ، 9 سال در عصر امامت برادرش امام حسن مجتبی ، 11 سال ازعمرش درزمان امام حسین (ع) ودرزمان شهادت پدرش امام علی (ع) 14 سال بوده است
آیا میدانید: درخصوص شهدای غیر هاشمی درکربلا
آیا میدانید: عبدالله ابن یقطر این شهید همزاد امام حسین است ومادرش به امام حسین شیرداد واین شهید را رضیع الحسین می خواندند
آیا میدانید: ابوشعشا از تیرانداز ماهر کوفه بوده واز سپاه عمرابن سعد خارج شد و در روز عاشورا 100 تیر به سوی دشمن پرتاب کرد وتنها 5 تیرش به خطا رفت
آیا میدانید: ابوثمامه صاعدی مسئول جمع آوری کمک های مالی واسلحه در کوفه برای مسلم ابن عقیل بوده واعلان وقت نماز ظهر را به یاد امام حسین آورد
آیا میدانید: حجاج ابن مسروق درتمام اوقات نماز موذن امام حسین از مدینه به مکه وازمکه به کربلا بوده است
آیا میدانید: زهیر سنی مذهب بوده واز نیروهای باج گیر کوفه بوده که در روز عاشورا دروقت نماز امام حسین به دعوت امام حسین به کربلا آمد و تمام تیرها را به جان خرید
آیا میدانید: عمران کلبی این شهید از قبیله ای بوده که نیمی مسلمان ونیمی دیگر مسیحی بودند او ومادرش به دعوت امام حسین به کربلا آمدند ومسلمان وشهیدشد
آیا میدانید: نافع ابن هلال راز نگهدار ، قاری قرآن ، کاتب حدیث ، ودر وقایع عاشورا مثل خبرنگار همه رامکتوب نمود ودرحالیکه زخمی شده بود اسیرشد وبه فرمان عمرابن سعد سرش را از تن جدا نمودند
آیا میدانید: واضح رومی این شهید ترک زبان بوده و پیاده می جنگید
آیا میدانید: وهب این شهید مادر وهمسرش هردو مسیحی بودند وبه دعوت امام حسین به کربلا آمدند ومسلمان وشهید شدند

پیمان شکنی

درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می‌کرد. در آن خلوت به ذکر خدا و نیایش مشغول بود و غذایش میوه درختان سیب، گلابی و انار بود. روزی با خدا عهد کرد که هرگز از درختان میوه نچیند و فقط از میوه‌هایی بخورد که باد از درخت بر زمین می‌ریزد. درویش مدتی به پیمان خود وفادار بود تا اینکه امر الهی، امتحان سختی برای او پیش ‌آورد. تا پنج روز، هیچ میوه‌ای از درخت نیفتاد! درویش بسیار گرسنه و ناتوان شد و بالاخره گرسنگی بر او غالب شد. عهد و پیمان شکست و از درخت چند گلابی چید و خورد. خداوند به سزای این پیمان شکنی او را به بلای سختی گرفتار کرد. داستان از این قرار بود؛
 
حدود بیست نفر دزد به کوهستان آمده بودند و اموال دزدی را میان خود تقسیم می‌کردند. یکی از جاسوسان حکومت آنها را دید و به داروغه خبر داد. ناگهان مأموران دولتی رسیدند و دزدان را دستگیر و درویش را هم جزو دزدان پنداشتند و او را هم دستگیر کردند. دادگاه تشکیل شد و طبق حکم یک دست و یک پای دزدان را قطع کردند. وقتی نوبت به درویش رسید ابتدا دست او را قطع کردند و همین که خواستند پایش را ببرند، یکی از مأموران بلند مرتبه از راه رسید و درویش را شناخت و بر سر مأمور اجرای حکم فریاد زد: این مرد از درویشان حق است چرا دستش را بریدی؟
 خبر به داروغه رسید، پا برهنه پیش شیخ آمد. گریه کنان از او پوزش خواست. درویش با خوشرویی گفت: در حقیقت این سزای پیمان شکنی من بود. من حرمت ایمان به خدا را شکستم و خدا مرا مجازات کرد. از آن پس در میان مردم، او با لقب درویش دست بریده معروف شد. همچنان در خلوت و تنهایی و به دور از غوغای خلق در کلبه‌ای بیرون شهر به عبادت و راز و نیاز با خدا مشغول بود. روزی یکی از آشنایان سر زده، نزد او آمد و دید که درویش با دو دست مشغول بافتن زنبیل است! درویش ناراحت شد و به دوست خود گفت: چرا بی خبر پیش من آمدی؟
مرد گفت: از شدت مهر و اشتیاق تاب دوری شما را نداشتم. شیخ تبسم کرد و گفت: ترا به خدا سوگند می‌‌دهم تا زمان مرگ من، این راز را به هیچکس نگویی. اما رفته رفته راز کرامت درویش فاش شد و همة ی مردم از این راز با خبر شدند. روزی درویش در خلوت به خدا گفت: خدایا چرا راز مرا بر خلق فاش کردی؟ خداوند فرمود: زیرا مردم نسبت به تو گمان بد داشتند و می‌پنداشتند که تو ریاکار و دزد بوده ای و من تو را رسوا کرده ام. راز کرامت تو را بر آنان فاش کردم تا بدگمانی آنها بر طرف شود و به مقام والای تو پی برند.
حکایتی از مثنوی معنوی

قطعه ای از یک کتاب

... بهتــــــــــــر است آدم لــــــــــــذت ببرد تا این که از چیزی ســـر دربیاورد. با دانستن، خودمان را برای همیشه زنجیر می کنیم به چیزهای غریب و مرگ مان را جلو می اندازیم. اگر آدم عمرش صدهزار سال باشد، ولی بداند چه روز و چه ساعتی می میرد، باز از عمر صدهزار ساله اش به اندازه ی یک عمر ده ساله که نداند کی می میرد لذت نمی برد. اگر خوب نگاه کنی، می بینی حماقت، نادانی و کلی از چیزهایی که اسم شان بد دررفته، همه جزء حسن های آدم هستند...!
 
... حیف آدم وقتی چیزی را درک می کند که کار از کار گذشته. وقتی آخر یک جاده هستی٬ دیگر چه اهمیتی دارد میان جاده چه نشانه ای برای تو بوده که راهت کوتاه تر و بهتر بشود...!
 
... مدت های طولانی است که فکر من را «هیچ» گرفته. ازش وحشت دارم چون می خواهم دیگر نبینمش و همین ندیدن است که باعث شده بیشتر ببینمش او قوی تر از من است چون علت من است...!
 
... اگر کسی در خیالش نتواند کاری را بکند در دنیای واقعی هم نمی تواند...!
 
... یکی از بازی هایی که همیشه تو تنهایی حسابی سرگرمم می کرد همین بود: چیزهای متضاد را کنار هم می گذاشتم و بعد ساعتها با آنها خودم را مشغول می کردم. این کار احمقانه بدجوری آرامم می کرد، چون بهم می فهماند قائده ی همه چیزها همین است و اگر جایی گیر یک چیز متضاد می افتم، نباید بترسم یا دست و پایم را گم کنم. چون این یک جور بازی ذهنی است فقط که حتی معلوم نیست بین کی و کی است تو دنیا. اگر نمی توانستم طور دیگری به آنها نگاه کنم، حتماً یک کاری تا حالا دست خودم داده بودم...!
 
... همیشه در همه ی زمان ها کسانی هستند که رویاها و آرزوهای بلند و عجیب زیادی دارند. و حاضرند به هر قیمتی که شده، حتی نابودی خودشان و بقیه به آنها برسند...!
 
از کتاب : رام کننده/محمدرضا کاتب

خارهای امروز گلهای فردا

روزی مردی از خدا دو چیز خواست: یک پروانه و یک گل..... ولی چیزی که خدا در عوض به او بخشید یک کاکتوس و یک کرم. مرد غمگین شد و با خود اندیشید، خدا بندگان زیادی دارد باید به همه ی آنها توجه کند تصمیم گرفت در این باره سوالی نپرسد. بعد از مدتی مرد در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار گلی زیبا روییده است، و آن کرم زشت تبدیل به پروانه ای زیبا شده است. راه خدا همواره بهترین راه است، اگر چه به نظر ما غلط بیاید، آنچه میخواهید همیشه آن نیست که نیاز دارید. اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید، به او اعتماد کنید. خارهای امروز گلهای فردایند.

ماجرای مردان حق

 

ماجرای مردان حق  

 

                               لطفا 

 

                                               اینجا   

                                                          را  

                                کلیک    کنید

                                                                                                                                      

توصیه‌ از آیت‌الله بهجت(ره)درباره سیر و سلوک

توصیه‌ از آیت‌الله بهجت(ره)درباره سیر و سلوک
حضرت آیت‌الله بهجت(ره) از جمله سالکان و عارفان حقیقی طریق الهی است که توجه به توصیه‌های این فقید فرزانه می‌تواند راهی روشنگر را پیش‌روی انسان قرار دهد.
عقیق:حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسش‌های شما، پاسخ‌های آیت‌الله بهجت» به سؤالاتی در زمینه سیر و سلوک و تقرب به خداوند، پاسخ گفته است که خلاصه آن در پی می‌آید:

1- اولین مرحله سیر و سلوک به سوی خدا چیست؟
- این که حلال خدا را حلال بدانیم و حرام خدا را حرام!

2- بهترین ذکر چیست؟
- بهترین ذکر، ذکری است که من می‌گویم؛ ذکر خدا عندالحلال و الحرام

3- چگونه می‌توان به عرفان دست یافت و عارف شد؟
اگر به آنچه می‌دانید عمل کنید و معلومات را زیر پا نگذارید این تمام عرفان است.

4- با توجه به اینکه داشتن استاد اخلاق و مربی برای فرد سالک، امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است حال که ما از داشتن چنین استادی محروم هستیم چه کنیم؟
- اگر کسی طالب معرفت و قرب به حق تعالی باشد و در این راه، خلوص و جدیت (طلب حقیقی و واقعی) داشته باشد در و دیوار به اذن خداوند معلم او خواهد بود وگرنه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله هم (چه برسد به استاد و مربی اخلاق) در او اثر نخواهد داشت چنانچه در ابوجهل اثر نکرد.

5- عده زیادی از شما تقاضای درس اخلاق دارند اگر برایتان امکان دارد درس اخلاق بگذارید تا ما از وجودتان بهره‌مند شویم؟
- کو عمل کننده؟ کو عمل کننده آقا؟!

آقایی درس اخلاق می‌داد و جمعیت زیادی در درس او شرکت می‌کردند. اما بعد از مدتی استاد کلاس را ترک کرد. پرسیدم چرا؟ گفت: اثر نداشت، کار به جایی رسیده بود که باید به هر کدام جداگانه بگویم که شما این کار را کردی و این گناه را مرتکب شدی تا اثر بگذارد و از آن دست بکشد. همچنین می‌گفت: نه در گوینده اثر دارد و نه در شنونده!

حال ما چنین است که واضحات از ما عمدا فوت شده است!
جناب عبدالمطلب در آخر گفت: «أنا رب الإبل، ان للبیت ربّا سیمنعه؛ من صاحب شتران خود هستم، خانه خدا (کعبه) صاحبی دارد که خود از آن حمایت می‌کند. ولی آخرین حرف او اولین حرف ماست.

ما نمی‌خواهیم طریقه تمام علما و سلف صالح را دنبال کنیم. شخصی نزد آقایی رفت و گفت: ذکری به من دستور دهید، آن آقا به او گفت: نماز بخوان ... همان نمازی که حضرت رسول(ص) می‌فرماید: نور چشم من در نماز است.

6- اگر کسی بخواهد به لحاظ معنوی به جایی برسد چه توصیه‌ای دارید؟
- اگر کسی مقید باشد نماز را اول وقت بخواند به جایی که باید برسد خواهد رسید و نماز اول وقت برای وصول به مقامات عالیه، کافی است اگر چه هزار سال عمر کند.

 

منبع:باشگاه

 

دعای امام صادق(ع)برای زائرین امام حسین(ع)

دعای بسیار زیبا از امام صادق علیه السلام برای زائرین سیدالشهدا
عقیق:معاویه بن وهب می‏گوید وارد منزل حضرت صادق(ع) شدم.در نمازخانه منزلش، به نماز ایستاده بود، صبر کردم تا نمازش تمام شد.دیدم پس از نماز، دست به دعابرداشت و برای زائران قبر حسین بن علی دعا کرد، آنانکه با انفاق مال و تلاش بدنی به زیارت می‏روند، برای پیوند با ائمه و شاد کردن رسول خدا و پاسخگویی به فرمان امامان و خشمگین ساختن دشمنان و راضی کردن خداوند.و چنین دعا کرد:
خدایا، از آنان‏راضی باش، و خود و خانواده‏شان را، شب و روز، نگهدار، و همراهی‏ شان کن و از شر هر جبار سرکشی و ستمگر، و از گزند شیاطین نهان‏و آشکار در امانشان بدار و نیازهایشان را برآور...خدایا به آنان، بخاطر اینکه از وطن، دور ماندند و ما را بر فرزندان و بستگان خود برگزیدند، بهترین پاداشها را عطا کن.خدایا!دشمنان ما، این زائران را به خاطر سفر، ملامت کردند ولی این سرزنشها، هرگز پیروان ما را از این زیارت، مانع نگشت.آمدند تا با مخالفان ما مخالفت کرده باشند!خدایا!آن چهره‏ها را که آفتاب در این راه تغییر داد، رحمت کن، آن صورتهائی را که بر تربت حسین، قرار گرفت، مورد لطف قرار بده، آن چشمهایی را که در راه ما اشک ریخت، آن دلهایی‏که برای ما و تشنگی ما سوخت، آن ناله‏هایی که برای ما سر داده شد، رحمت کن.
خدایا!من آن بدنها و جانها را تا قیامت، تا هنگام ورود به کوثر در آن روز تشنگی بزرگ، به تو امانت می‏سپارم...
امام، همچنان دعا می‏خواند و سجده می‏کرد.
پس از فراغت‏از نماز، گفتم:این دعاهایی را که از شما شنیدم، اگر در حق کسی بود که خدا را نمی‏شناخت، می‏پنداشتم که هرگز به آتش دوزخ نخواهد سوخت به خدا قسم، (با این دعاهای شما؟آرزو کردم که ای کاش به حج نرفته بودم و حسین را زیارت می‏کردم.
امام فرمود:توبه او بسیار نزدیکی.پس چه چیز مانع از آن می‏ شود که به زیارتش بروی؟ای معاویه بن وهب!مبادا که این کار را ترک کنی؟
گفتم:نمی‏ پنداشتم ‏که کار، به این ارزش و عظمت می‏رسد.
منبع:روضه

چه کسانی مثل برق از پل صراط عبور می کنند؟

ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام؛ محبت و ولایت و دوستی حضرت زهرا (س)؛ صبر بر بیماری؛ صبر کردن بر بدهکار؛ روزه ماه رجب؛ شب زنده داری؛ صدقه دادن و مداومت بر خواندن قرآن نیز جزو اعمالی هستند که در روایات مختلف بر تاثیر بسیار زیاد آنها بر گذر آسان از پل صراط تاکید شده است
 
 یکی مواقف هولناک و سخت در قیامت گذز از پل صراط است. امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرماید: نحوه عبور از صراط به طرق گوناگون خواهد بود بعضی همچون برق و بعضی چون باد، بعضی چون تاختن اسب، بعضی همچون دویدن مرد، بعضی همچون پیادگان و بالاخره گروهى هم آویخته و در حالى که آتش برخى از اندام ایشان را گرفته و برخى را رها کرده است، مى‏گذرند. (به نقل از امالی صدوق،ص ۱۰۷ و بحارالانوار، ج ۸، ص ۶۴)
اما چه کنیم تا بتوانیم مطابق فرمایش امام به سریعترین شکل ممکن یعنی همچون برق از پل صراط گذر نماییم؟
در روایات اعمالی ذکر شده که انسان را در این راه کمک می کنند. از جمله این روایت زیبای نبوی:
النّبیّ «ص»: من أکل من کدّ یده، مرّ على الصّراط کالبرق الخاطف.
رسول خدا فرمود: هر کس از دسترنج خود بخورد، مثل برق از پل صراط خواهد گذشت. (الحیاة، ج‏۵، ص ۴۳۲)
سه نکته:
* از این روایت و روایات مشابه دیگر می توان استفاده کرد که اصل بر این است که بندگان به آسانی از صراط عبور کنند به شرط آنکه ستم نکنند و الا نیازی به انجام کارهای سخت نیست.
از طرف دیگر مشخص می شود که کار و تلاش و کسب روزی حلال چقدر در نزد خدای تعالی محبوب و با ارزش است.
 
** همچنین در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق روایتی نقل شده که اگر کسى بر آن باشد که در هر جا و در هر موقعیت و فرصتى، نماز خود را به جماعت بخواند، (در روز قیامت) جزو اولین گروه با سبقت‏گیرندگان، با چهره‏اى روشنتر از ماه شب چهاردهم (بدر) به سرعت برق از پل صراط خواهد گذشت، و به ازاى هر روز و یا شبى که توفیق شرکت در نماز جماعت را داشته است ثواب یک شهید را به او خواهند داد.
 
*** ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام؛ محبت و ولایت و دوستی حضرت زهرا (س)؛ صبر بر بیماری؛ صبر کردن بر بدهکار؛ روزه ماه رجب؛ شب زنده داری؛ صدقه دادن و مداومت بر خواندن قرآن نیز جزو اعمالی هستند که در روایات مختلف بر تاثیر بسیار زیاد آنها بر گذر آسان از پل صراط تاکید شده است.
اما قابل تذکر است که این اعمال در صورتی کمک کننده و اثر گذارند که اولا قبول شده و در پرونده عملمان درج گردند ثانیا با گناهان دیگر ضایع نشده و محو نشوند و تا هنگام گذر از صراط باقی بمانند زیرا گناهان ما، حسنات ما را روز قیامت از بین می برند همچنین چه بسا همه اعمالمان را به جهت یک حق الناسی که به گردن داریم،از دست بدهیم.

عاقبت بخیری..

حربن یزید ریاحی اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد.
عمر سعد اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای آنکه رهبرشان شود و اولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد.
چه کسی می‌داند آخر کارش به کجا می‌رسد؟
 دنیا دار ابتلاست!
با هر امتحانی چهره‌ای از ما آشکار می شود، چهره‌ای که گاه خودمان را شگفت‌زده می‌کند.
چطور می‌شود در این دنیا بر کسی خرده گرفت و خود را ندید؟
می‌گویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانی نمی‌شود به عبادتت، به تقربت و به جایگاهت اطمینان کنی.
خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی، نداده است.
شاید به همین دلیل سفارش شده وقتی حال خوبی داری و می خواهی دعا کنی،
 یادت نرود عافیت و عاقبت به خیری‌ات را بطلبی.


چشم و هم چشمی..

این روزها حتی دخترانمان کالای دست والدینشان گردیدند.چرا؟ 

هم وزن می بایست طلا یا سکه مهریه دختر خانم باشد و آقا داماد باید قبول کنند .چرا؟ 

چون دختر خاله یا دوست دختر خانم به اندازه وزنشون مهریه شون می باشد از این رو باید حتما اینطور شود و پدر و مادر هم حرفی یا برای گفتن ندارند یا شان و ارزش دخترشون رو می خواهند اینطوری بالا ببرند و انگار کالاست که سخت گیری می کنند . 

چون دوستشون پزشکه حتما باید پسرشون پزشکی طی کنند که به قول مشهور کلاس داشته باشند.. 

دین و معرفت و سادگی انسانها را زیر پا می گذارند و گاه جواب رد می دهند به جوانی .. 

جوان حاضر است وقت و زندگی خود را تلف کند که مدرک رنگی مثلا دکتری یا ارشد  و یا...نصیبش شود  تا شاید با آبرو به خانه بخت رود.. 

چرا؟ 

پس عمل به دستور قرآن کجا رفت؟ 

از خیلی ها تا می پرسند مگر دین و مذهبتان چیست؟ جواب می دهند مسلمان   

صف اول هم هستند.. 

حج  رفته..و کار خیر هم انجام داده اما یکی از آن کارهای خیرشون فرستادن دختر خانمشون یا آقا پسرشون به خانه بخت بوده -ببین چه بریز و بپاشی کرده که فرهنگ شده  همه بریز و بپاش میکنند..  

چرا دختر فراری ها زیاد شدند  ؟

چرا جرم و فساد و بی بند و باری زیاده ؟ 

و چراهای زیادی که همه می دانند نیازی نیست اینجا قید کنم  همه می دانند... 

چون به هر قیمتی که شده چشم و هم چشمی  هست باید به هر قیمتی که شده دختر خانم اون مقطع رو بگذرونند 

و یا ... 

باید کاری کنیم  که نجات پیدا کنیم و آن هم فقط پیروی از کلام خدا و جانشینانش در زمین .. 

تنها راه نجات  

و مقابله با مسلمان نماها .. 

آنهایی که اسمشون را گذاشتند مسلمان و اما خلاف آن عمل می کنند ..

کاش می شد واقعا عمل به دستورات اسلامی را اجرا کرد و دست خیلی ها را از مچ قطع کرد  همانهایی که جلو باطل ایستادگی نمیکنند و باعث می شوند جوانها ی ما تا سن 40 سال مجرد بمانند وفقط به خاطر اینکه فرهنگ ساده زیستی را یاد نگرفتند ... 

 خدا به ما رحم کند.. 

نمی توانیم برنامه ریزی داشته باشیم  مثلا از اول راهنمایی کنار درس نوجوان حرفه ای را هم به او یاد بدهیم  که منتظر نشود 40 سالش شود که همه امکانات داشته باشد بعد مزدوج گردد.. 

فعلا این حقیر آرامشی در جوانان سراغ ندارم  .. 

می بایست متخصصین امر کار کنند   

دست روی دست گذاشتن زندگی فرزندانمان را به تباهی خواهد کشید و امروز رو بس.

جهنم از نگاهی دیگر..

۱- به سند صحیح از ابو بصیر منقول است که به خدمت امام جعفر صادق (ع) عرض کردم که اى فرزند رسول خدا مرا بترسان از عذاب الهى که دلم بسیار قساوت گرفته . فرمود: اى ابو محمد، براى زندگانى دور و دراز که زندگى آخرت است آماده باش که آنها را نهایت نیست و به فکر زندگى و توشه آن باش و بدان که روزى جبرئیل به نزد حضرت رسول صلى الله علیه و آله رو ترش کرده و آثار اندوه در چهره اش ظاهر بود، و پیش از آن ، هر گاه مى آمد متبسم و خندان و خوشحال مى آمد پس حضرت فرمود که اى جبرئیل چرا امروز چنین غضبناک و محزون آمده اى ؟ جبرئیل گفت که امروز دم هایى را که بر آتش جهنم مى دمیدند از دست گذاشتند. فرمود: دم هاى آتش جهنم چیست اى جبرئیل ؟ گفت : اى محمد حق تعالى امر فرمود که هزار سال بر آتش جهنم دمیدند تا سفید شد پس هزار سال دیگر دمیدند تا سیاه شد، و اکنون سیاه است و تاریک ، اگر قطره اى از ضریع - که عرق اهل جهنم است که در دیگهاى جهنم جوشیده و به عوض آب به اهل جهنم مى خورانند - در آبهاى اهل دنیا بریزند همگى از بوى گندش بمیرند و اگر یک حلقه از زنجیرى که هفتاد ذرع است و بر گردن اهل جهنم مى گذارند بر مردم دنیا بگذارند

از گرمى آن تمام مردم دنیا بسوزند و اگر پیراهنى از پیراهنهاى اهل آتش را در میان زمین و آسمان بیاویزند اهل دنیا از بوى بد آن هلاک مى شوند. چون جبرئیل (ع) اینها را بیان فرمود حضرت رسول صلى الله علیه و آله و جبرئیل هر دو به گریه در آمدند. پس حق تعالى ملکى به سوى ایشان فرستاد که پروردگار شما سلام مى رساند و به شما مى فرماید که من شما را ایمن گردانیدم از آنکه گناهى کنید که مستوجب عذاب من شوید. پس بعد از آن ، هر گاه که جبرئیل به خدمت آن حضرت مى آمد متبسم و خندان بود پس حضرت صادق (ع) فرمود که در آن روز، اهل آتش  عظمت جهنم و عذاب الهى را مى داند، و اهل بهشت عظمت بهشت و نعیم آن را مى داند؛ و چون اهل جهنم داخل جهنم شوند هفتاد سال سعى مى کنند تا خود را به بالاى جهنم برسانند چون به کنار جهنم مى رسند ملائکه گرزهاى آهنین بر کله ایشان مى کوبند تا به قعر جهنم بر مى گردند، پس پوستهاى ایشان تغییر مى کند و پوست تازه بر بدن ایشان مى پوشانند که عذاب در ایشان بیشتر تاءثیر کند. پس حضرت به ابى بصیر گفت که آنچه گفتم ، تو را کافى است ؟ گفت : بس است مرا و کافى است .
۲- در خبرى از حضرت صادق (ع) منقول است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود که در لیله المعراج چون داخل آسمان اول شدم هر ملکى که مرا دید خندان و خوشحال شد تا آنکه رسیدم به ملکى از ملائکه که عظیم تر از او ملکى ندیدم با هیئتى بسیار زننده در حالى که غضب از جبینش ظاهر بود پس آنچه ملائکه دیگر از تحیت و دعا نسبت به من بجا آوردند، او بجا آورد لکن نخندید و خوشحالى که دیگران داشتند او نداشت . از جبرئیل پرسیدم که این کیست که من از دیدن او بسیار ترسان شدم ؟ گفت : گنجایش دارد که از او بترسى و ما همه از او مى ترسیم ؛ این خازن جهنم است و هرگز نخندیده است و از روزى که حق تعالى او را سرپرست جهنم کرده تا امروز پیوسته خشم و غضبش بر دشمنان خدا و اهل معصیت زیاده مى گردد، و خدا به این ملک مى فرماید: که انتقام از ایشان بکشد، و اگر با کسى به خنده ملاقات کرده بود یا بعد از این مى کرد البته بر روى تو مى خندید و از دیدن تو اظهار فرح مى نمود. پس من بر او سلام کردم و او پاسخم را بشارت به بهشت داد، پس من به جبرئیل گفتم به سبب منزلت و شوکت او در آسمانها که جمیع اهل سماوات او را اطاعت مى نمودند به مالک بفرما که آتش دوزخ را به من بنمایاند. جبرئیل گفت : اى مالک ، به محمد آتش جهنم را بنمایان . پس مالک پرده را بر گرفت و درى از درهاى جهنم را گشود ناگاه از آن ، زبانه اى به آسمان بلند شد و به خروش ‍ آمد که در بیم شدم . پس گفتم : اى جبرئیل بگو که پرده را بیندازد.
فى الحال مالک امر فرمود آن زبانه را که به جاى خود برگردد، پس ‍ برگشت .
۳- به سند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است که حق تعالى هیچ کس ‍ را خلق نفرموده مگر آنکه منزلى در بهشت و منزلى در جهنم برایش قرار داده است ، پس چون اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم ساکن مى شوند منادى ، اهل بهشت را صدا مى زند که به سوى جهنم نظر کنید پس ‍ به سوى جهنم نظر مى کنند و منزلهاى ایشان را در جهنم مى بینند که این منزلى است که اگر معصیت الهى مى کردید داخل این منازل مى شدید؛ پس ‍ ایشان را آنچنان فرح و شادى روى دهد که اگر مرگ در بهشت باشد از شادى آنکه از چنین عذابى نجات یافته اند بمیرند. پس منادى اهل جهنم را ندا کند که به جانب بالا نظر کنید، چون نظر کنند منازل ایشان را در بهشت و نعمتهائى که در آنجا مقرر شده ببینند به ایشان بگویند که اگر اطاعت الهى مى کردید این منازل در اختیار شما بود؛ پس ایشان را اندوه فرا گیرد که اگر مرگ باشد بمیرند. پس منازل اهل جهنم را در بهشت به نیکوکاران دهند و منازل اهل بهشت را در جهنم به بدکاران دهند و این است تفسیر آیه که حق تعالى در شاءن اهل بهشت مى فرماید، که ایشانند وارثانى که بهشت را به میراث برند و در آن مخلد و پایدار خواهند بود.
۴- و نیز از آن حضرت مرویست که چون اهل بهشت داخل بهشت شوند و اهل جهنم به جهنم در آیند منادى از جانب خداوند ندا کند که اى اهل بهشت و اى اهل جهنم ، اگر مرگ به صورتى از صورتها در آید خواهید شناخت ؟ گویند: نه . پس مرگ را به صورت گوسفند سیاه و سفیدى در میان بهشت و دوزخ بیاورند و به ایشان گویند: ببینید، این مرگ است . پس حق تعالى امر فرماید که آن را ذبح کنند آنگاه مى فرماید که اى اهل بهشت ! همیشه در بهشت خواهید بود و مرگى براى شما نیست ، و اى اهل جهنم ، همیشه در جهنم خواهید بود و براى شما مرگ نیست ؛ و این است قول خداوند عالمیان که فرمود و انذرهم یوم الحسره اذ قضى الامر. بترسان ایشان را از روز حسرت در روزى که کار هر کس منقضى شده و به پایان رسیده باشد و ایشان از آن روز غافلند. حضرت فرمود: مراد این روز است که حق تعالى اهل بهشت و جهنم را فرمان مى دهد که همیشه در جاى خود باشند و مرگ براى ایشان نباشد و در آن روز اهل جهنم حسرت برند ولى سودى ندهد و امید ایشان قطع گردد
۵- از حضرت امیرالمؤ منین منقول است که فرمود: براى اهل معصیت نَقبها(۳۰) در میان آتش زده اند، و پاهاى ایشان را در زنجیر کرده اند، و دستهاى ایشان را در گردن غل کرده اند، و بر بدنهاى ایشان پیراهنهائى از مس گداخته پوشانیده اند و جبه ها از آتش براى ایشان بریده اند، در میان عذابى گرفتارند که گرمیش به نهایت رسیده و درهاى جهنم را بر روى ایشان بسته اند، پس هرگز آن درها را نمى گشایند و هرگز نسیمى بر ایشان داخل نمى شود و هرگز غمى از ایشان برطرف نمى شود، عذاب ایشان پیوسته شدید است و عقاب ایشان همیشه تازه است ، نه خانه ایشان و نه عمر ایشان به سر مى آید؛ به مالک استغاثه مى کنند که از پروردگار خود بخواه که ما را بمیراند. در جواب مى گوید که همیشه در این عذاب خواهید بود.
۶- به سند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است که در جهنم چاهى است که اهل جهنم از آن استعاذه مى نمایند و آن جاى هر متکبر جبار و معاند است و هر شیطان متمرد و هر متکبرى که ایمان به روز قیامت نداشته باشد و هر که عداوت آل محمد صلى الله علیه و آله داشته باشد. و فرمود: کسى که در جهنم عذابش از دیگران سبک تر باشد کسى است که در دریاى آتش باشد و دو نعل از آتش در پاى او و بند نعلینش از آتش باشد که از شدت حرارت مغز دماغش مانند دیگ در جوش باشد و گمان کند که از جمیع اهل جهنم عذابش بدتر است و حال آنکه عذاب او از همه آسانتر باشد.
__________________________________________________
۳۰- نقب : سوراخ .
بحار الانوار ج ۸ ص ۲۸۰
تفسیر مجمع البیان  ج ۶ ص  ۲۱۷
بحار الانوار ج ۸ ص ۳۴۶
منازل الاخره  ص ۱۲۶
بحار الانوار ج ۸ ص

۵فلسفه زندگی

۱. به کسی اجازه ندهید تا در زندگی‌تان برتری یابد در حالی‌که شما فقط یک ترجیح برای آنها هستید.
۲. هرگز برای هر رابطه‌ای در زندگی‌تان گریه نکنید چون برای کسی که گریه می‌کنید ارزش اشک‌هایتان را ندارد و کسی که ارزش‌اش را دارد به شما هرگز اجازه نمی‌دهد که گریه کنید.
۳. با دیگران باادب رفتار کنید حتّی در برابر آنانی که رفتار مناسبی با شما ندارند، نه به این خاطر که آنها خوب نیستند بلکه به این خاطر که شما خوب هستید.
۴. هرگز شادکامی‌تان را در دیگران جستجو نکنید چرا که باعث می‌شود احساس تنهایی کنید، در عوض آن را در خودتان جستجو کنید، با این کار شما احساس شادی خواهید کرد حتّی اگر تنها مانده باشید.
۵. زمانی‌که شادی در دستان ماست، همیشه کوچک به نظر می‌آید، ولی وقتی که یاد می‌گیریم آن را با دیگران قسمت کنیم، درمی‌یابیم که چقدر بزرگ و فوق‌العاده است.

سعی کن با مشکلاتت کنار بیایی

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود!
با خودش گفت: هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!
فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود!
هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم! این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت!
پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود!
اوکی امروز دم اسبی میبندم! همین کار رو کرد و خیلی بهش میو...مد!
روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!
فریاد زد: ایول!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم!
.........
همه چیز به نگاه تو بر میگرده ...
هر کسی داره با زندگیش میجنگه ...
پس سعی کن با مشکلاتت کنار بیایی ... !

حد کمال

سادگی در رفتار آخرین حد کمال است. بسیاری از مردم از ترس آنکه مبادا آنان را معمولی فرض کنند، از طبیعی بودن هراسان‌اند.