نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

دعای وداع ماه رمضان، امام سجاد(ع) - چشم های به در خداحافظ

 

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید  اولیای خدا..

بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها..

بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی..

بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم

و از رفتنت اندوهناک 

****************** 

چشمهای به در، خدا حافظ

لحظات سحر،خدا حافظ

روزهای مقدس رمضان

لحظه های غریب تا اذان

حال و هوای قبل افطاری

قدرهای بلند بیداری

چقدر ماند ه است تاساحل

رمضان رفت ای دل غافل

لحظات دعا ،خدا حافظ

چقدر با خدای کردی حال؟

پلک بر هم  زنی شده شوال

عید فطر بر همه مسلمانان مبارک

متنی برگزیده

متنی برگزیده از داستان های کوتاهِ نویسنده معاصر برزیلی( پیام آورصلح):پائولوکوئلیو

ادامه مطلب ...

گدای درگه احمدی..

 

آن شاه  چراغ ،سید احمد(ع)

از نسل و سلاله ی محمد(ص)

وان بارگه نکوی شیراز

کز آن دل تنگ می شود باز

***

ای سرو من خوشا به حالت

کفتاده چنین قرعه فالت

این تولیت افتخار باشد

بختی ست که با تو یار باشد

***

من هم ز خراسان رضایم

بر درگه احمدی گدایم

در شهر شما غریب هستم

از عطر گلاب سیب مستم

وان سیب و گلاب آسمانی

کز دخت و پدر دهد نشانی

آن سیب که بوی کوی زهراست

وان عطر که از گلاب طاهاست

***

چون در حرم شاه چراغی

گیر از من بی نوا سراغی

با لطف و کرم بگیر دستم

من ملتمس دعات هستم

آبان 1392 

"علی احسانی مقدم"

 منابع با موضوع شاهچراغ(ع)

 


به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

                     برگزیده از : کتاب عبرت آموز  تالیف شیخ حسین انصاریان 

 

فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!شب امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :     به آسمان رود و کار آفتاب کند.پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى : به آسمان رود و کار آفتاب کند


پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش رسانده و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :             به آسمان رود و کار آفتاب کند
فوراً راجه پیشخدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .مراسم به صورتى نیکو انجام و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن زیبا در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنارش بود ، پرسید : چه خبرست ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحبخانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن آمد،همه به احترامش از جاى برخاستند او نیزپس ازاحترام به آنان درجاى ویژه خود نشست .آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند

آینه دل(مثنوی مولانا)

 

آینه دل چون شَود صافی و پاک
نقش‌ها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقّاش را
فرش دولت را و هم فرّاش را

آیت الله العظمی بهجت (ره)

ذشاتشف 

معرفی آثار حضرت آیت الله بهجت(ره) 

 

 

 

*نماز بالاترین وقت ملاقات واستحضاروحضور درمحضر خداست.نماز برای خضوع وخشوع جعل شده است باهمه مراتب خضوع وخشوع.