نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

نوشته ها و گزیده ها

گاه نوشته های علی احسانی مقدم

توکل بر خدا

 

خداوند میفرمایند:
به عزت و جلالم سوگند هرکس به غیر من امید ببندد آرزویش را ناکام میکنم ،لباس مذلت را نزد مردم بر او پوشانده و او را از درگاهم دور میکنم ،آیا در سختی ها به من امید بسته ، در حالی که سختی ها در دست قدرت من است؟آیا به غیر من دل بسته و بر در دیگران میکوبد و بدانها میاندیشد در حالی که کلید های درهای بسته در اختیار من است؟ و در من برای کسی که مرا بخواندگشوده است؟
کیست که در ناهمواریها به من امید بست و نا امیدش کردم ؟کیست که در امور مهم به من امید داشت و ناکامش ساختم ؟آرزو های بندگانم رانزدخویش نگاه داشته ام ولی گویی آنها از نگهبانی من خشنود نیستند !آسمانها را از فرشتگان پر کرده ام تا تسبیح مرا گویند و به آنان فرمان داده ام که درها را میان من وبندگانم نبندندولی آنان به گفته هایم اعتماد ندارند آیا کسی که به او دشواری رسیده نمیداند هیچکس جزمن و با اجازه من نمیتواند آن دشواری را برطرف کند ؟اورا چه شده که از من غافل است ؟

ظلمی که بخشیده می شود و ظلمی که بازخواست می شود

 امیرالمومنین امام على علیه‌‏السلام:بدانید که ظلم بر سه گونه است: ظلمى که هرگز بخشیده نمى‏‌شود، ظلمى که بازخواست مى‏‌شود و ظلمى که بخشوده مى‏‌شود و بازخواست نمى‏‌گردد.
امّا ظلمى که هرگز بخشیده نمى‏‌شود، شرک ورزیدن به خداست ... اما ظلمى که بخشوده مى‏‌شود، ستمى است که بنده با ارتکاب بعضى گناهان کوچک به خود روا مى‏‌دارد و امّا ظلمى که بازخواست خواهد شد، ستم بندگان به یکدیگر است.
متن حدیث:
امیر المؤمنین علیٌّ علیه‏‌السلام:
ألا وإنَّ الظُّلمَ ثلاثةٌ :فَظُلمٌ لا یُغفَرُ ، وظُلمٌ لا یُترَکُ ، وظُلمٌ مَغفورٌ لا یُطلَبُ ، فأمّا الظُّلمُ الذی لا یُغفَرُ فالشِّرکُ بِاللّه ... وأمّا الظُّلمُ الذی یُغفَرُ فَظُلمُ العَبدِ نفسَهُ عندَ بعضِ الهَناتِ ، وأمّا الظُّلمُ الذی لا یُترَکُ فظُلمُ العِبادِ بَعضِهِم بَعضا .

«نهج‌البلاغه، خطبه176» 
 

ماشین دودی ..

یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت که اسمش را گذاشته بود: « منطق ماشین دودی». می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یک درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.

 
وقتی بچه بودم، منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران-شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم که قطار وقتی در ایستگاه بود، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گویند: « ببین چه موجود عجیبی است!» معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود، با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به او نگاه می کردند تا کم کم ساعت حرکت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین که راه می افتاد، بچه ها می دویدند، سنگ بر می داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد، چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمی زنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت می کند.این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم.
  
دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است. تا ساکت است، مورد تعظیم و تجلیل است. اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمی کند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود و این نشانه یک جامعه مرده است. ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت؛ متحرکند نه ساکن؛ باخبرترند نه بی خبرتر».

راه بهتر

فکر کن!راه بهتری باید وجود داشته باشد


پیک نیک رفتین؟ آخرین تکنولوژی در سفر را تجربه کردین ؟

این پست رو اختصاص دادم به یه سری تصاویر دل انگیز


البته اگه به این شکل اجرا کردین یادی هم از من بکنید


اینجا را کلیک فرمایید

راز گریه در اسارت

چرا کمی رها نشویم ..

زمانی که نتوانی از زندگی لذت ببری و به خاطر نان مجبور باشی تا پاسی از شب را کار کنی به خاطر آسایش و رفاه افراد خانواده و خودت و همچنین مهم تر آبرویت و نتوانی ساعاتی را در اوج شور زندگی در کنار خانواده سپری کنی گاه به آرزوی نرسیدنی میرسی که خدا بال پروازی را به من بده تا عین یا کریمی دنبال دانه باشم . و از ته دل آرزو میکنی ای کاش یا کریمی بودی که فقط مشکلت غم نان بود که آن هم به وفور پیدا می‌شود کافیست پر بزنی و پر بزنی !

او غم آدما رو ندارد او در پی جاه و مقام و پول و قسط و زن و فرزند و هزار کوفت و زهر ماری که ما آدما برا خودمون درست کردیم نیست ..

یقین دارم از آفریننده اش هم  هر روز با صدای کو کو کو یاد می کند اما ما چی؟

تا چشم بر هم زدیم نصف عمرمان بر باد شد  یعنی به قول سالک دل آگاه :رجبعلی خیاط که به یکی از اساتید عرفان اسلامی که به سن شصت رسیده بود گفته بود راه عوضی رفتی و او دستی بر پیشانی میزند و افسوس میخورد ..

داشتم میگفتم ما چرا کمی رها نشویم ؟! چرا این همه گم شده ایم ؟

مگر غیر آن است که نوزادی به دنیا  می آید معبودش شیر مقوی را در پستان مادرش فراهم میکند فقط به طور غریزه یاد گرفته گریه کند اما در واقع غذایش آماده هست به هر چه که دلش بکشد میخورد و می مکد..

ظاهرا باید گریه کرد ..

چون نعمتهای خدا همین نزدیکی هاست..  باید گریه کرد .چه رازی در این گریه نهفته هست که خیلی از ما خبر نداریم ؟

و در نهایت چگونه باید زندگی کرد که بعد افسوس نخوریم؟

دانی که وقت آمدنت همه خندان و تو گریان             چنان زی که وقت رفتنت همه گریان و تو خندان

پس باید خندان بود چرا که پس هر گریه ای خنده ای نهفته است . و به راستی چه حکمت و رازی نهفته است که فقط سایه ها را میبینیم و بس..

حال دوستان می شود خندان هم بود  و طوری زندگی کنیم که وقت رفتن هم خندان باشیم ... 

 

چند لینک را هم در ضمن با نام چشم بصیرت داشتن ببینید و نظر دهید ممکنه حالتون یا بهتر بشه یا بد تر البته برا من نیست برا خودشونه ملاحظه بفرمایید 

یک  

دو 

سه   

چهار 

پنج 

شش

معصومیت کودکانه

یک انسان شناس به تعدادی از بچه های آفریقایی یک بازی را پیشنهاد کرد:
او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود.
هنگامی که او فرمان دویدن را داد ، تمامی بچه ها دستان یکدیگر را گرفتند و  با یکدیگر دویده و در کنار درخت، خوشحال نشستند.
 
هنگامی که انسان شناس از این رفتار آنها پرسید درحالیکه یک نفر می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود.
آنها گفتند: آبونتو(UBUNTU) ، چگونه یکی از ما میتونه خوشحال باشه در حالیکه دیگران ناراحت اند.
(آبونتو در فرهنگ ژوسا یعنی من هستم چون ما هستیم) 
 
 

دلبستگی مال دنیا

یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت ،همواره دریادآن بودکه گم نشودو آسیبی به آن نرسد،اوبیمارشدوبراثربیماری آنچنان حالش بدشدکه حالت احتضاروجان دادن پیداکرد، دراین میان یکی ازعلماءدرآنجا حاضربودواوراتلقین می دادومی گفت :بگولااله الاالله اودرجواب می گفت : نشکن نمی گویم :ماتعجب کردیم که چرابه جای ذکرخدا،می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معمابرای مابدون حل ماند،تااینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شدومن ازاوپرسیدم ،این چه حالی بودکه پیداکردی ،مامی گفتیم بگولا اله الاالله ،تودرجواب می گفتی :نشکن نمی گویم .
 
اوگفت :اول آن ساعت را بیاوریدتابشکنم ،آن راآوردندوشکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضارشمامی گفتیدبگولااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت رادریک دست خودگرفته ،وبادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید:اگربگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !

پوستین کهنه در دربار

ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق می‌رفت و به آنها نگاه می‌کرد و از بدبختی و فقر خود یاد می‌‌آورد و سپس به دربار می‌رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می‌بست. درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمی‌دهد. به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می‌کند. سلطان می‌دانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.
نیمه شب، سی نفر با مشعل‌های روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود. آنها خیلی ترسیدند، چون پیش سلطان دروغزده می‌شدند.
 

وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنجها کجاست؟ آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.سلطان گفت: من ایاز را خوب می‌شناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه می‌کند تا به مقام خود مغرور نشود. و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد

لاله واژگون

 

 

 

  

نه شوق گل و سبزه، نه میل باغی 


خود باوری، امید، تلاش و جهاد علمی را از ابوریحان بیرونی یاد بگیریم

 

 

ابوریحان بیرونی پس از پنجاه سالگی به جهت امتناع علمای هندی از تعلیم به زبانی غیر از زبان سانسکریت،آن زبان را یاد گرفت و پس از آن پدر تاریخ هند نام گرفت.
منبع
ابوریحان بیرونی، فلسفه قدیم هند از کتاب تحقیق ماالهند، ترجمه ی اکبر داناسرشت، چاپ سوم تهران امیر کبیر 1363، ص،5و6

 

 

اندکی خلوت با خود و معبود..


امروز جمعه 24 مرداد عین اب رودخانه سریع داره رد میشه ..

ما آدما دنبال چه چیز هستیم؟!


بد جور سرگردان به نظر میرسیم!


اصلا سال و ماه و هفته و روزها و دقیقه ها و ثانیه ها برای چه خلق شدند؟


ما کجای این کره خاکی هستیم..


بیاد حرف های پروفسور خدا دوست افتادم .کرسی را میخواستند به او واگذار کنند  خانم مجری که گویا چشم پزشک هم بود شروع به تمجید و تعریف و شعر خوانی برای استاد کرد  البته حق این استاد بزرگ چشم پزشکی دنیا هم هست  او کسی هست که 20 هزار چشم و وسیله بینایی شد و بعد از 7 یا 8 دهه از زندگی اش فقط خدمت به خلق را مهم میدانست..


او گفت زمانی که از من میگویید  انگار جلو آینه ام به خودم میگویم تو کی هستی؟


استاد تواضع فوق العاده ای داشت همه منتظر حرفهای متفاوتی بودیم  واقعا هم حرف هایشان متفاوت بود از خدا و خودشناسی بود از کرات و آسمانها و سرعت نور بود!


با سخنانش انسان بیشتر پی به قدرت خالقش میبرد ..


حال من در عجبم

چرا عده ای از ما آدم ها این همه گذر ایام را میبینیم .قدرت خدا را میبینیم هر روز جنازه هایی را بر دوش مردم به سمت آرامستان های ابدی میبینیم خیلی چیزها را میبینیم

اما

باورمان نمیشود چرا؟  در نهایت این سرعت گذشتن زمان است..

باید به خود اییم تا کی؟؟

به قول استاد خدادوست ما مشعل داریم  بازی های المپیک را یادتان هست قبل آن  تا شروعش مشعل دست آدم هاست و وظیفه انان رساندن مشعل فروزان به دست دیگری  وظیفه ما هم انگار همین است. دادن مشعل فروزان به نسل بعدی


آموزش و تربیت درست -نسلی درست - ژاپنی ها را که یادتان هست - من یادم نمیرود - شما هم یادتان نرود..


دوست بداریم همدیگر را ...

آیا به درد می خوری؟

بهترین تصویر در دنیا تا زمانی که در دوربین است به درد نمی‌خورد

۶۰ سال راه عوضی..

رجبعلی نکو گویان مشهور به رجبعلی خیاط (وفات ۲۲شهریور ۱۳۴۰ ه.ش) ازتاثیر نفس و قدرت سازندگی بالایی در تربیت جانهای مستعد برخوردار بود..

گویند جناب شیخ بسیار مهربان،خوش رو،خوش اخلاق، متین و مودب بود.به پشتی تکیه نمی‌کرد!...

ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد.خیلی آرامش داشت.

بسیار کم حرف می‌زد و همیشه یا علی ادرکنی را تکرار می کرد..

 

ادامه مطلب ...

پنج کار را انجام بده، بعد هر گناهی می خواهی بکن!

پنج کار را انجام بده، بعد هر گناهی می خواهی بکن!
مردی خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید و عرض کرد که شخص گنه کاری هستم و نمی توانم خود را از معصیت نگهدارم، لذا نیازمند نصایح آن حضرت می باشم. امام (علیه السلام) فرمودند: پنج کار را انجام بده، بعد هر گناهی می خواهی بکن!
اول: روزی خدا را نخور، هر گناهی مایلی بکن!
دوم : از ولایت خدا خارج شو، هر گناهی می خواهی بکن!
سوم: جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند، سپس هر گناهی می خواهی بکن!
چهارم: وقتی ملک الموت برای قبض روح تو آمد اگر توانستی او را از خودت دور کن و بعد هر گناهی می خواهی بکن!
پنجم: وقتی مالک دوزخ تو را داخل جهنم کرد، اگر امکان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهی مایلی انجام بده !
منابع:
1-علامه مجلسی.بحارالانوار،ج87:126.
2-ناصری، محمود. داستانهای بحار الانوار، ج1: 37.

اسرار عدد "چهل" در برآورده شدن حاجت ها

 

مقدم کردن چهل نفر در دعا کردن

«وَ عَنْ اَبیعبداللّه علیه‏السلام قال: مَنْ قَدَّمَ اَرْبَعینَ رَجُلاً مِنْ اِخْوانِهِ فَدَعا لَهُمْ ثُمَّ دَعا لِنَفْسِهِ اُسْتُجیبَ لَهُ فیهِمْ وَ فِى نَفْسِهِ».

هر کس چهل نفر از برادرانش را در دعا بر خود مقدم دارد سپس درباره خود دعا کند دعایش درباره آنان و حاجت خودش مستجاب گردد».

گفتن چهل مرتبه این دعا جهت بى‏نیازى

کسى که چهل روز هر روزى چهل مرتبه اسم «العزیز» را بعد از طلوع فجر بخواند دولت عظیم یابد و محتاج به هیچ کسى نگردد 

40

ادامه مطلب ...

توبه چیست و چه آدابی دارد؟

 

حجت الاسلام و المسلمین قرائتی: در مناجات داریم: دری بنام توبه باز کرده ای و اگر کسی نیاید مقصر خودش است. ماه رمضان درحال اتمام است ولی در همین مدت کم باقی مانده هم می توان جبران کرد. داریم که هرکس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد خداوند آنچه را که در ماه شعبان از دست داده است را به او می دهد. داریم که در شب عید فطر خداوند می بخشد به اندازه ی تمام روزهای ماه رمضان که گناهکاران را بخشیده. این روایت نشان می دهد که شب عید فطر شب بزرگی است

ادامه مطلب ...